گربه ی ایرانی

ساخت وبلاگ
فروردین 96.در این باره بحث نمی کنم که آیا عشق بازی یا صرف بوسیدن جلوی دیگران مودبانه هست یا نه. حداقل من یکی که می دانم همین کار در جاهای دیگر بد نیست، نباید درباره اش حرف بزنم. در ماشین و در راه عروس گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 15 آبان 1398 ساعت: 7:16

الو الو؟ اگه هنوز به این جا سر می زنین واقعا دست مریزاد :)) سرم اغلب با تلگرام و خوندن و نوشتن در همونجا گرمه و خیلی وقته فکر می کنم تاریخ وبلاگ نویسی به سر اومده. هوسی حالا یه خطی براتون می نویسم. من گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 46 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 15:54

موسیقی راک فارسی گوش می دم. سنتی هم گوش می دم. تلفیقی های سنتی و م گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1397 ساعت: 17:49

*قدیما هم آش دهن سوزی نبود.ولی الان دوران مزخرفیه. فقط برای همینه که دوران کودکی جالب به نظر می رسه... چون هم بدی ها کم تر بودند و هم عقل ما بهشون نمی رسید که عمیق درکشون کنیم.روحمون خسته شده از این همه خبر بد. اگر فراموشی وطن جزء لاینفک مهاجرت می بود حتما مهاجرت می کردم.ولی وقتی می دونم هر جای دنیا هم باشم بازم برای اینجا غصه می خورم و حسرت می کشم به نظرم خیلی فایده ای نداره. *راستش دوران وحشتناکیه. اخبار روز ملی و جهانی یک طرف... خانواده و اقوام یک طرف.قدیم همه جوون بودن، همش عروسی داشتیم، مهمونی داشتیم، مسافرت دسته جمعی و چهارشنبه سوری و... داشتیم.الان فقط مریضی و مریض داری و افراد پیر و خسته ای که از زوال حالشون برای هم تعریف می کنند. چقدر آدم از بین مون رفته. چقدر همه مهاجرت کردند. چقدر تنها شدیم. چقدر ترسناکه دیدن عاقبت آدم ها. اونایی که جوونی هاشون اون همه باحال بودن و همه رو می خندوندند، امروز یا با شستشوی مغزی زندگی شون عوض شده، یا آدم های بی چاره ای شده ند که آدم دلش کباب می شه. با وحشت از خودم می پرسم یعنی فلانی همون آدمه؟ همون آدم با استعداد و توانایی که قدیم می شناختیم؟! چرا امروز به این وضع درومده؟مریض، افسرده،بازنده.  یعنی آخر و عاقبت ما هم همین طور می شه؟! یعنی یه روز امیدهای ما هم این جوری ناامید می شه؟! انگار وضع دیگران یک آینه ی منحوسه که آیند گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 43 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:11

فکر کنم حدود ده کیلو (!) از لباس های قدیمی رو از کمد درآوردم و دادم به مستخدم مون! تعداد کمی شون رنگش رفته و کهنه شده بود. البته همه ی همش مال من نبودها! نیمیش مال خواهرم بود که بعد از ازدواج از خونه ما نبردشون و گفت نمی خوام. مابقی به قدری خوب و سالم مونده بود که آدم اگه بخواد، می تونه یه مارک الکی بهش وصل بکنه و بفروشه! در این حد .از تی شرت های طرح کارتونی دوران هشت تا دوازده سیزده سالگیم گرفته، تا پیراهن مهمونی صورتی خوش آب و رنگ چین دار. خیلی پیراهن قشنگی بود ولی یک جورهایی صورتی زده شده م. طرحش تین ایجری بود و وقتی می پوشیدم شبیه چهارده سالگی خودم می شدم. تمامی لباس هایی که دادم بیرون هم چنان اندازه م بودند. این طور به نظر می رسه که از 9 سالگی تا الان سایزم تغییر نکرده! جای شکرش باقیه که یکم قدم بلند شده چون تا جایی که یادمه رشد قدی من از سیزده سالگی متوقف شد :/ همین که قد م هم مثل اون موقع نمونده خیلیه. فقط دو عدد تی شرت کوچولو پیدا کردم که برام کوتاه شده بود.بگذریم، هدفم خلوت شدن کمد بود ولی حاصل نشد! حقیقت اینه که ما از قدیم خیلی امپریالیست وار در خرید زیاده روی کرده ایم و باقی لباس هام هم خوب تر از اونی هستند که دلم بیاد ردشون کنم! قدیم خودم این جوری نبودم اما به مرور منم خلق و خوی خانواده رو گرفتم که دوست دارند هر روز یک رنگ بپوشند و پیش از رفتن به هر مجلس فکر می کنند که گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 47 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 19:43

مکانیزم دفاعی روان من اینه: درک نکردن و فاصله گذاری. در حالت عادی، گاهی بیش از حد همه چیز رو درک و احساس می کنم تا جایی که برای خودم آزار دهنده می شه. تنها کسی که درکی تقریبا مشابه من داره (نود در صد) مادرم هست. در موقعیت های مختلف، دیدن یک صحنه یا موزیک یا شنیدن یک گفتار خاص و... خلاصه هرچیزی که نکته ی احساسی خیلی خیلی ریزی داره هم زمان من و مادرم به هم نگاه می کنیم و لبخندی می زنیم که یعنی "تو هم فهمیدی". اگر این اتفاق هم زمان نیفته ، معمولا من ابتدا اون حس و حالت رو درک می کنم و کافیه بهش اشاره بکنم تا مادرم دقیقا متوجه بشه... بگذریم. علی رغم حساسیت و درک شدید، در مواجهه با غم و اندوه شدید ، اخبار ناگوار و شوکه کننده... مغز و روان من دقیقا برعکس عمل می کنه. و یک کلید رو می چرخونه و قفلش می کنه تا چیزی احساس نکنم!! خب معلومه، کسی که ممکنه از شنیدن یه دیالوگ مثلا معمولی بین مادر و بچه ای در خیابون منقلب و ساعت ها فکرش مشغول بشه... وقتی خبر اسیدپاشی های اصفهان رو می شنوه چه حالی می شه؟ وقتی اخبار مربوط به ستایش، آتنا، اهورا و... رو می شنوه باید چی کار بکنه؟ احتمالا باید در جا سکته بکنم و خب... ناخودآگاه من اینو خوب می دونه! و ترق! کلید قفل رو می چرخونه. احساساتم رو کلا خاموش می کنه تا بدون تکه پاره کردن خودم به موضوع فکر کنم.یا که کلا بهش فکر نکنم! قسمت تجسم مغزم تعطیل می شه و حتی گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 31 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 19:43

مهمان داری. دوست دارم این کارو ولی سخته. اولین مهمونی بود که رسما همه ی غذاها رو خودم درست کردم. پیش از اون فقط دسر و چیزهای کنار غذا با من بود. یا حداکثر یک غذا. ولی همیشه باید مادر جان یه غذای دیگه ای هم درست می کرد و خلاصه کل امور در دست خودش بود و من نقش کمک کننده رو داشتم. به مرور هم مادرجان نسبت به آشپزی بی علاقه و بی حوصله شد (البته هرگز علاقه ی چندانی نداشت) و البته اعتمادش به دستپخت بنده بیش تر. گفته بودند لطفا فقط یک غذا درست کنید که توی زحمت نیفتید. راستش اگر نمی گفتند هم من یک جور غذا درست می کردم. یک غذا، یک سوپ (البته اینم از نظر من خودش یه غذای کامله! ولی خب برای مهمون پیش غذا محسوب می شه.) یک سالاد حجیم و رنگی رنگی و یک دسر خوش آب و رنگ درست کردم. با وجود این دو روز کار کردم. روز اول سوپ و دسر و غذا رو درست کردم. روز دوم غذا رو گذاشتم بپزه (یه عالمه مرغ رو خوابونده بودم توی سیر و پیاز و ماست و زعفرون و فلان...) و ژله ی روی چیز کیکم رو ریختم و چند کیلویی سبزی خوردن و سبزیحات خرد و مخلوط کردم برای سالاد.  این بار چیدن میز و باقی کارهای پذیرایی رو مادرجان انجام داد...مادرجان! عجب کلمه ی پیرزنی طوری! ولی خیلی ضایع و لوس بازیه اگه مثل زندگی عادیم بنویسم مامی! راستی من از بچگی دیدم که تمام فامیل به مادربزرگم "مامی" گفته ند و خودم هم مادرم رو "مامی" صدا زدم تا جایی که وقتی گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 71 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 19:43

یه بار عکس سر در یه مغازه رو گذاشته بودن اینترنت از بس که خنده دار بود. درست یادم نیست ولی یه چیزی توی این مایه ها بود که مثلا "مواد شوینده، پودر رختشویی و فلان و فلان.... و لوازم ختنه و زایمان موجود است" :| حالا من اگه بخوام پیج کاری بزنم دقیقا همین جوری می شه.کلاس زومبا موجود است! گویندگی تیزر انجام می دهیم! آموزش فن بیان! گریم کودک پذیرفته می شود! برای تئاترهایتان نقد می نویسم! لوازم ختنه هم به زودی تهیه می کنم که بساطمون تکمیل بشه.پ.ن: با این همه آپشن، بی کاری خیلی زور داره. نوشته شده در دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۶ساعت 1:18 AM توسط گربه ی ایرانی| | گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 47 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 19:43

وقتی کلی وسیله ی کهنه رو کنار می ذاری و از خونه می بری بیرون، جا برای چیزهای جدید باز می شه. من هنوز جام درست و حسابی باز نشده ولی خیلی وقته که نیازمند یک جفت کفش مشکی خوشگل و کاربردی بودم. یک بار با خانواده رفتم پاساژ گردی و هیچ چیزی چشمم رو نگرفت. علتش هم این بود که من کلا از کفش مشکی خوشم نمیاد ولی می دونم این تنها رنگیه که به همه چی میاد و مجبورم می فهمی؟! :)) حتی اطلاع ندارم که الان چی مده و چی ساخته ن و چی نساخته ن. فهمیدم از یه سایتی می شه همه مدل های موجود رو دید و در صورت تمایل اینترنتی خرید کرد. البته این فقط شامل اجناسی می شه که یه نام و نشون و نمایندگی داشته باشند. خلاصه کارم راحت شد و اینترنتی کلی کفش نگاه کردم و بالاخره یه چیزی انتخاب کردم. یکی دو ساعت دیگه برام میارند و از معدود دفعاتیه که از خرید کردن هیجان زده شده م :)) معمولا حس خاصی ندارم و همیشه تو ذهنمه که خب، حالا این چیز جدید رو کجا بذارم؟! بعد از بیرون گذاشتن سه کیسه کفش فکر کردم که می تونم به خودم جایزه بدم. قیمت کفش ها در این مدت خیلی خیلی بالا رفته و من دوزاریم افتاد که چند ساله از ایران خرید نکرده م و برای همین به نظرم خیلی همه چیز گرون میاد!! اسپانیا با حداکثر شصت یورو (حدود 300 ت فعلی) می شه یه کفش فوق العاده خاص و نایاب شیک خرید. با بیست یورو می شه کفش و بیش تر صندل های خوشگل مهمونی یا قابل استفاده بر گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 44 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 19:43

به عنوان کسی که از کودکی با هالووین آشنا بوده، علت لج مردم با این رسم رو نمی فهمم. اجرای یه رسم شاد که همه رو می خندونه و تازه باعث خلاقیت می شه، چه اشکالی داره؟ حالا خارجی باشه. این که یه عده جوون دورهم جمع بشند، خودشون رو گریم کنند و با خلاقیت برای خودشون لباسای جالب درست بکنند، یا این که حاصل کار دست یه هنرمند دیگه رو استفاده بکنند و یه نونی به هنرمندا برسونند (خیاط ها و کسانی که ابزار و لوازم بالماسکه می سازند) و در نهایت یه شب برقصند و عکس بگیرند خیلی ضرر داره؟ این بده، لابد دورهم جمع بشند و مواد بکشند خوبه؟! بله این تفریحیه که جوانان امروزی ما حتی توی دانشگاه انجام می دند. کافیه حتی با دانشجویان دانشگاه های معتبر کشور صحبت بکنید تا بعضیاشون لو بدند که مثلا ده نفری پول گذاشته ند و یه خونه خالی اجاره کرده ند که همگی توش ماری جوانا بکشند و اونجا رو همه جوره مکان بکنند. خب وقتی تفریحات شاد مثل هالووین مثل کریسمس مثل کارناوال های شادی و امثالهم نباشه، مصرف پنهانی مواد مخدر می شه تفریح جوانان تحصیل کرده!  بعد اینایی که می گن" هالووین ایرانیا مثل این می مونه که آمریکایی ها سفره ابالفضل بندازن" . خیلی مقایسه مسخره ای می کنین. این سفره انداختن ها هم رسوم من در آری مادربزرگیِ ایرانی هست ولی از یه دین عربی گرفته شده و کلا من غذا دادن به آدمای سیر رو با هدف ثواب کردن و معامله با خدا نمی گربه ی ایرانی...ادامه مطلب
ما را در سایت گربه ی ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian-cat1386o بازدید : 47 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 19:43